ی وارد خانه یکی از ثروتمندان شد و به اتاقی که گاو صندوق در آن بود رفت. ناگهان چشمش به پلاکی افتاد که روی آن نوشته بود: دسته کوچکی را که کنار صندوق جنب جا کلیدی وجود دارد آهسته بکشید تا درب صندوق باز شود. ولی به محض این که آن دسته را کشید ناگهان تمام چراغ ها روشن شد و زنگ پر صدایی در ساختمان طنین انداخت. همین که خواست فرار کند، صاحبخانه را هفت تیر به دست مقابل خود دید. رو به صندوق کرده گفت: از ما که گذشت ولی این را بدون دروغگو دشمن خداست!

داستان کوتاه آموزنده


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها